کمتر کسی میتونه درک کنه

عشقم مهران ررررررررفت

کمتر کسی میتونه درک کنه

هیشکی نمی تونه حس تو قلبم رو بفهمه.درسته جلوی بقیه میخندم و شاد جلوه میکنم.اما تو قلبم جز غم چیزی ندارم

جز گریه و اشک تو کار دیگه ای مهارت ندارم.هیشکی نمی تونه غم مرگ عشق رو احساس کنه . بجای اینکه تو اغوش عشقش با عشقش بحرفه باید بره سر مزار عشقش و زجه بزنه

خیلی سخته کسی میفهمه که عشق از دست داده داشته باشه.ارزو میکنم که هیچ عاشقی عشقش رو با مرگ از دست نده.خیلی فکر کردنش اسونه.اما بخدا حس چشیدن طمعش از زهر بدتر هست

کاش مهرانم نمی رفت .کاش منو تنها میذاشت کاش با یکی دیگه جلوی من میخندید کاش خودش کارت عروسیش با یکی دیگه رو واسه من میاورد اما همه ارزوها و قول و وعده هامون نمی برد توگور.

مهران کجاییی؟ منو میینی؟ میفهمی تو قلبم چی میگذره؟

خیلی سخته.که تو حسرت یه بار دیدنش بمونی و جز صدا وعکسش چیزی نداشته باشی

دلم تنگ شده برای مهران.بخدا حاظرم جونم رو بدم اماااااااااا مهران رو واسه 1 دقیقه تو بغلم بگیرم و بهش بگم چقدر دوسش دارم.

من این فرصت هارو از دست دادم.همش میخواستم انکار کنم دوست داشتنمو اما مهران تو همیشه رک بودی باهام

مهران دوستت داشتم اما می ترسیدم تنهام بذاری.مهران تو که چندبار مانع خودکشی من شدی .

اما چرا خودت رفتی؟ چرا اینقدر سخته کنار اومدن با این حس

خدایا خودت کمکم کن توکه بردیش حالا برس به داد منی که موندم بین این همه نامرد که شرط عاشق شدنشون اول دستمالی شدن بدن

خدا خودت کمکم کن.کاری کن تا بمیرم.نمیگم نمی ترسم از مرگ.اره با این همه گناه باید بترسم اما ترس بودن بین این همه نامرد از مرگ بدتره

برس به دادم که تنها ترینم

این خنده رو لب یه برچسب هست.اون اشکای شبانه رو ببین نه خنده های روزامو



+ نوشته شده در  سه شنبه 18 بهمن 1390برچسب:,ساعت 21:21  توسط دخترکی ساده